دفترعشق......

همیشه وقتی داستانهای مادرم با جمله ی یکی بود یکی نبود شروع می شد از خودم سوال می کردم که چی شد که اون یکی از پیش اون رفت .
اما حالا که بزرگ شدم فهمیدم اون نبود که رفت بلکه اون یکی تحمل خیانت شدن به خودش رو نداشت و خودش بود که رفت . ...

 

+نوشته شده در سه شنبه 8 بهمن 1398برچسب:,ساعت22:9توسط شادی دخترخشمگین | |

دفتر عشـــق كه بسته شـد

ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم

غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم

دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون كه عاشقــــت بود

بشنواين التماسرو

ــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــ

ـــــــــــ

ـــــــ

ــــ

 

+نوشته شده در یک شنبه 6 بهمن 1398برچسب:,ساعت21:12توسط شادی دخترخشمگین | |

امین رومفاازساعت11بازشد

+نوشته شده در سه شنبه 12 فروردين 1398برچسب:,ساعت11:46توسط شادی دخترخشمگین | |

ﭘﯿﮏ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺍﻭﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺎﺩﮔﺎﻧﻪ ﻭﻣﻮﻗﻊ ﺷﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺷﺎﻡ ﻭﺑﺎﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ
ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﺩﻭﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺭﻓﯿﻖ ﺷﺪﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ﺁﺑﺠﯽ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﺸﻪ ﭼﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺸﻪ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ ﻋﺎﺷﻖ ﭘﺴﺘﭽﯽ ﺷﺪ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﭘﻨﺠﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻮ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺵ ﺭﻣﺰ ﮔﻮﺷﯿﻤﻪ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﺷﯿﺸﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺸﻮﻥ , ﻫﻮﺍﯼ ﺍﻏﻮﺵ ﻋﺸﻘﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻟﯽ ﺟﺰ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﯼ ﻏﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻧﺸﻮﻥ , ﻧﺪﺍﺭﻥ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﻫﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻣﺮﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﮔﻔﺖ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻢ ﺗﺎﻭﺍﻧﺸﻮ ﻣﯿﺪﻡ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻩ.ﺣﺮﻑ ﺍﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎﺷﻪ . ﺭﻭﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﮔﻔﺖ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ . . . 
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﮔﻔﺖ :
ﺳﻼﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ، ﺳﻼﻡ ﺯﻥ ﺩﺍﺩﺍﺵ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﻫﺸﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﺍﻫﺎﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎﺵ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﻢ ﺍﻭﻥ
ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﯾﻮﻧﺴﺖ . . . !

* ﭘﯿﮏ ﻧﻬﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺍﻋﺪﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺟﺮﻡ ﺭﻓﯿﻘﺸﻮ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭﭘﺎﯼ ﭼﻮﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﺮﻑ آﺧﺮ ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﺑﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺑﺮ ﻧﯿﺎﻣﺪ . . . !

* ﻭ ﭘﯿﮏ ﺩﻫﻢ ﭘﯿﮏ ﺁﺧﺮ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ :
ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻣﻮ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﭘﺮﭘﺮ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻋﻈﻤﺘﺸﻮ ﻧﺸﻮﻧﻢ ﺑﺪﻩ . . . 

+نوشته شده در یک شنبه 10 فروردين 1398برچسب:,ساعت13:45توسط sohrab | |

 

ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺑﺎﺷــﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﻫــﻢ ﺩﻟﻨﺸــﯿﻨﻪ ...
ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﺸﻤــﺎﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺗﻤــﺎﻡ ﻭﺍﻗﻌﯿــﺖ ﻫﺎ ﺑﺒﻨــﺪﯼ
ﻭ ﺗــﻮﯼ ﺧــﻮﺍﺏ ﺑﺒﯿﻨﯿــﺶ ...ﺍﻭﻧﺠــﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻟــﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ
ﺑﺒﯿﻨﯿــﺶ ...
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻤــﺎﻡ ﻭﺍﻗﻌﯿــﺖ ﻫﺎ ...
ﺍﻭﻧﻮﻗﺘــﻪ ﮐﻪ ﺗــﻮﯼ ﺧــﻮﺍﺏ ﺑﺎﻫـﺎﺵ ﺯﻧﺪﮔـــﯽ ﻣﯿﮑﻨــﯽ .

+نوشته شده در یک شنبه 10 فروردين 1398برچسب:,ساعت13:8توسط sohrab | |

آسانترین راه آشنایی یک سلام است ولی گرم و صمیمی.آسانترین راه قدردانی یک تشکر ساده استولی خالص و صمیمانه.آسانترین راه عذرخواهی عدم تکرار اشتباه قبلی است.آسانترین راهابراز محبت به زبان آوردن آن است.آسانترین راه رسیدن جلب محبت آناست که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی.آسانترین راه مبارزه با مشکلات روبرو شدن با آن است نه فرار.راه رسیدن به آرامش آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی.آسانترین برد آن است که خود را از پیش بازنده ندانی.راه خوب زیستن،ساده زیستن است.آسانترین راه دوری از گناه آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری.آسانترین راه راحت بودن آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی.

+نوشته شده در شنبه 9 فروردين 1398برچسب:,ساعت15:24توسط sohrab | |

خندیدموگفتم او فقط اسیرمن است.       تنها دقایقی چندتأخیر کرده است. 

گفتم امروز هوا سردبوده است شاید       موعدقرارتغییرکرده است. 

خندیدبه سادگیم و آینه گفت:               احساس پاک تورازنجیر کرده است. 

گفتم ازعشق من چنین سخن نگو           گفت خوابی سالها دیرکرده است. 

 در آینه به خودنگاه میکنم آه              عشق توعجیب مراپیر کرده است. 

 راست گفت آینه که منتظرنباش            او برای همیشه دیرکرده است.

 

+نوشته شده در یک شنبه 10 فروردين 1393برچسب:,ساعت13:43توسط شادی دخترخشمگین | |

ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ بندﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟ ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ

ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ...ﺑﮑﻨﯿﻢ ...ﺩﺧﺘﺮ :ﺗﻮﻧﻤﯽﺗﻮﻧﯽ24 ﺳﺎﻋﺖﺑﺪﻭﻥﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ... ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ...

ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ..... 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ

ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ... 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ

ﻣﯽﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ .. ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ

ﻧﻤﯽﮐﻨﻪ ...ﺩﺍﺧﻞ ﺧﻮﻧﻪﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ

ﺩﺭﺍﺯﮐﺸﯿﺪﻩﻭرﻭﺵﯾﻪﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖﻫﺴﺖ ...ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ: 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... ﯾﻪ

ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ... ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡ ...

 

+نوشته شده در شنبه 10 اسفند 1392برچسب:,ساعت15:27توسط شادی دخترخشمگین | |

ایـــن لحظه هــا

 

تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس...

 

ایــن لحظـــه هــا

 

لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت...

 

این لحظــه ها

 

گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز...

 

این لحظـــه ها

 

تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را...

+نوشته شده در جمعه 9 اسفند 1392برچسب:,ساعت20:10توسط شادی دخترخشمگین | |

من آموختم، باید با زندگی ساخت 

باید کنار آمد باید رقصید باید چرخید! 

آموختم باید بی حیا شد با عشق 

باید بی حوصله شد با خشم

باید قهر کرد، ولی شیرین! 

باید شاد شد، ولی عمیق!

آموختم باید کار کرد و بی کار شد 

باید گرفت و رها کرد 

بدست آورد و از دست داد 

و خواهش کرد و منت نگذاشت

من آموختم هر قفلی را باید کلیدی داشت 

در دست، در عقل یا که در دل! 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:,ساعت20:51توسط شادی دخترخشمگین | |

چقدر قلبت زیباست اینو میدونستی؟
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو

 
،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

 
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی

 
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

 
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست

 
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت

 
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی

همتایت

 
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی

 
،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی

 
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم

 
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

 
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

 
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

 
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است

 
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
 
 
میدونستی واقعا فرشته ای؟

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت19:39توسط شادی دخترخشمگین | |

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت15:47توسط شادی دخترخشمگین | |

میدونی عشقم

 

یکی ازمهم ترین دلخوشی های من توی زندگی...وجودتوست...

 

من به عشق پاک جفتمون به هم ایمان دارم

 

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت15:43توسط شادی دخترخشمگین | |

دختــــــــــر کــه بـاشــی
هـــزار بــار هــم کــه بگـویــد :
دوستـــــــــــــــــــــت دارد !بـازهــم خواهــی پـرســـی :دوستــــــــــــــــم داری ؟
و تـه دلـــــــــت همیشــه خواهــد لــرزیـد !
دختــر کــه بـاشــی هــرچقــدرهــم کـه زیبــــا بـاشــی
نگــران زیبـــاترهایــی میشــوی کـه شایــد عاشــقش شوند !
هــر وقت کــه صدایت میکنــد :خوشـــــــــگلم 
... 
خــدا را شکــر میکنــی کــه درچشمــان او زیبایــی !دســـــــت خـودت نیسـت
دختــــــــــر کــه بـاشــی
همـــه ی دیوانــــــــگی هــای عالــم را بـــــــــلدی . . .

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت15:39توسط شادی دخترخشمگین | |

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه

یعنی واقعا دوسش داره...

اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه...

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت15:35توسط شادی دخترخشمگین | |

آدمه دیگه

 

دلش میخوادبرای یکی تک باشه

 

دلش میخوادیکی فقط نوشته های اون روبخونه

 

دلش میخوادیکی فقط به اون اس ام اس بده

 

دلش میخوادیکی فقط نگران حال اون بشه

 

دلش میخواد

 

اون یکی

 

تو

 

باشی....

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت15:32توسط شادی دخترخشمگین | |

خدا به تو 2 تا پا داد 

تا با اونها راه بری!!

2 تا دست داد تا نگاه داری!!

2 تا گوش داد تا بشنوی!! 

2 تا چشم داد تا ببینی!! 

ولی چرافقط یک قلب داد؟!؟!؟!.....

چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا اونو پیدا کنی!!!

+نوشته شده در دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:,ساعت17:15توسط شادی دخترخشمگین | |

دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد !
پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه . . .

 

دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه . . .

پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد . . . :(

دختر که با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود : “ اگه یه روز ترکم کنی میمیرم . . . ”

+نوشته شده در دو شنبه 30 دی 1392برچسب:,ساعت18:43توسط شادی دخترخشمگین | |